رانيا و عصر روز جمعه
رانيا و عصر روز جمعه
هوا خيلي بهاري شده براي همين من وتو و بابايي رفتيم به ساحل دلفين نزديك خونه
تو تازه خوابت برده بود كه وقتي صداي بجه هاي شيطوني كه هر طرف مي دويدند
را شنيدي وبيدار شدي اينقدر خوشحال بودي كه مي خواستي از راكرت بيرون
بياي و بازي كني
بابايي داشت كباب درست مي كرد و مدام به شيطنت هاي تو مي خنديد
تمام عصر رو شيطنت كردي و روز خوبي را
براي خانواده كوجك ما درست كردي
ممنون ملوس مامان
خدا كنه هميشه اينطور باشي كه كلي شادي برامون بياري
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی