بالاخره بلند شد
دخمل مامان با لا خره تو هم بلند شدي و گوشه هاي تخت مي گيري و راه مي ري
با خاله هات هر روز مي ري پارك و سر سره بازي مي كني
هر كي اماده مي شه بره بيرون دنبالش مي ري تا ببردت پارك
هنوز موقع غذا خوردن منو مي كشي و همه اش يه ذره مي خوري
وقتي صداي بابا رو از پشت تلفن مي شنوي مي خندي و بابا بابا مي كني
مامان خيلي سرش شلوغه واسه همين نمي تونه بياد وبلاگت كامل كنه
دستهات بالا بگير و دعا كن كه مشكل بابايي زودي حل بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی