این روزها
این روزهاتو 19 ماهه هم شدی
روزها فقط یه بار شیر می خوری ولی شبها هنوز دلم نمی یاد کمش کنم اخه تا دو سال حق داری
دندون جدید داری در می یاری و بدجوری اسهال داری این منو حسابی کلافه کرده
قبل ان هم یه هفته ای سرماخورده بودی و خیلی بی اشتها بودی
اعضای بدنت رو می شناسی وقتی موهام نشونت می دم می خندی و می گی مو
کفشهات می گی تاتا
بیرون می گی با
صدای کلاغ عارعار عار
کشوهای اشپزخونه از دست تو ارامش ندارن امروز دوبار چاقو رو ازت گرفتم قبلم داشت وای می ایستاد
موبایل می گی بله بله بله
بده رو می گی ده ده
داخل می گی اندر
هر دفعه وقتی لباست عوض می کنم جورابت خودت انتخاب می کنی و همیشه خودت به رنگ لباست جورابت انتخاب می کنی
این روزها دارم سعی می کنم بتونی اعضای بدنت به انگلیسی هم بفهمی و توی دو روز تو خوب پیشرفت کردی
ای فدای اون نگاهت
عکسها در ادامه مطالب
درحال خوردن پاستا
این همه یه جور خوردنه
در حال اماده شدن و رفتن به مهمونی
اینجام دوربین می خوای یعنی همون موبایل مامان
اینجا گفتم رانیا بخند
اگه من بدونم توی فکرت چیه