رانيارانيا، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

رانيا عروسك من

سفرنامه تابستان 92(5)

1392/7/17 6:55
نویسنده : ماماني
453 بازدید
اشتراک گذاری

 

بهار عزیز زحمت کشیدن و با تعدادی از دوستان به کارگاه مادر و کودک واقع در شهرک غرب رفتیم و یک ساعتی بچه ها بازی کردن و شعر خوندن و کاردستی درست کردن

علی و رادین و رانیا  

 آپلود عکس

آپلود عکس 

بعد از مهد به یک پارک رفتیم البته به خاطر ‍گرمای زیادش اونجا رو زود ترک کردیم

 

 

طاها عزیز مرسی بهار جان  

 آپلود عکس

علی جان مرسی از سپید

آپلود عکس

رادین جان مرسی از سارا  

 آپلود عکس

آپلود عکس

 

آپلود عکس

 

علی و رانیا و طاها 

آپلود عکس

بعد پارک بهار و طاها عزیز زفتند و به همراه سپید و سارا و بچه ها ساعتی خوب برای ناهار داشتیم
و بعد از ناهار به اتاق بازی کودک در بوستان رفتیم

آپلود عکس

 آپلود عکس

آپلود عکس

آپلود عکس

ینجا رانیا سوار ماشین علی می شه ولی علی اول سعی می کنه ماشین پس بگیره ولی بعدش می ره دنبال بازیش
ا‍‍گه رانیا بود اونجا رو روی سرش می گذاشت 

 آپلود عکس

آپلود عکس

آپلود عکس

آپلود عکس

آپلود عکس

رانیا به دختر کوچولو دوست شده 

 

آپلود عکس 

اینجا معلومه حسابی خسته شده 

آپلود عکس

 

هنوز رانیا گاهی موبایش بر می داره و با علی حرف می زنه یا توی خیال خودش با طاها بازی می کنه  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

صوفی مامان رادمهر
20 مهر 92 13:29
عزیز دلمممم دخمر صورتی ناز...هزار ماشالله چه بزرگ شده شبنمی... ببوس روی ماهشو
سپید مامان علی
4 آبان 92 14:54
واقعا بهمون خوش گذشت جای همه دوستانی که نبودند خالی بود ای جونم ... فدای رانیای مهربون که بات علی حرف میزنه خیلی خواستنی هستی