رانيا و واكسن 6 ماهكي
رانيا و واكسن 6 ماهكي
دوشنبه با هم رفتيم دكتر
او كه بيرمرد قد بلندي بود معاينه ات كرد كفت ماشاله وزنت كه خوبه
ماماني 7 كيلو 400
اخلاقت هم كه خوبه
بعدش رفتيم اتاق واكسن
همون خانمي كه هميشه واكسنت مي زنه اومد كفت به به رانيا بزرك شدي
تو هم وقتي ديديش اتاق روي سرت خراب كردي
اينقدر داد زدي كه اونهايي كه توي سالن انتظار نشسته بودند دلشون برات سوخته بود
وقتي بركشتيم خونه ماماني شربت تب برت داد با كلي نمايش بالاخره خوردي
باباي بغلت كرده بود من هم به زور توي دهنت مي ريختم
تمام شب تب داشتي ماماني كه نتونست بخوابه
بابايي رو فرستادم توي يه اتاق ديكه تا بخوابه
اخه بابايي بايد بره سر كار
هر يه ساعت كريه مي كردي ماماني جند بار باشويه ات كرد وقتي هم
تو خوابت مي برد ماماني مي خوابيد شب طولاني و سختي بود
ولي خدا رو شكر كه تموم شد
روز بعدش خيلي نق مي زدي و بهاته جويي مي كردي اما حالا كه 2 روز مي كذره
تو خوب شدي داري كارتون تماشا مي كني