سفرنامه تابستان ۹۲ (۲)
اون روزهایی که تهران بودیم رانیا عصرها پارک می رفتش اوایل از سرسره و تاب می ترسید بعدش کلی دوست شون داشت حتی چندتا دوست اونجا پیدا کرد
اینجا داره تماشا می کنه
به
پله های سرسره نزدیک شده
بالاخره ترسش ریخت رفت بالای سرسره
و اینم بعد از کلی بادی در پارک نشسته داره پاپ کورن با شیر می خوره
عمرا رانیا لب به شیر می زد اون به بعد هر روز به عشق تاب تاب شیر می خورد
اینم به همراه خاله شیوا که رانیا رو تشویق به خوردن شیر کرد که اگه هر روز شیر بخوره قدش بلند می شه می تونه سرسره بزرگترها رو سوار شه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی