رانيارانيا، تا این لحظه: 13 سال و 16 روز سن داره

رانيا عروسك من

عید نوروز ۱۳۹۳ خجسته

سال نو مبارک الهی یک سال پر از سلامتی و خوشبختی برای همه باشه الهی هر کسی بیمار داره شفاش امسال بگیره الهی هر کی گمشده ای داره امسال پیداش کنه الهی هر کی نی نی می خواد به ارزوش برسه الهی هرگز دلی شکسته نشه و اگه شد دستهاش خالی از مهر تو نشه الهی همه پدر و مادرها سایه شون از زمین کم نشه الهی صفا باشه و مهربونی و یک کوزه زلال عشق      رانیا موقع تحویل سال   تقدیم به همه دوستان ‍گلم ...
1 فروردين 1393

روزهای اسفند 92

رانیا رو در اسکول انگ‍‍‍لیسی ها اسم نوشتیم از هفته دوم اگوست خواهدرفت  اینم یه عکس از حیاطش این عکسها از روزهای بهاری توی پارک     ...
1 فروردين 1393

کریسمس مبارک

کریسمس مبارک  سال نو میلادی برای همه سال خوب و پر برکتی باشه     اینم عکسهای کریسمس رانیا بعدش واسه ناهار رفتیم بیرون روز اول ژانویه   ژستهای عکسش عصری رفتیم پارک خیلی سرد بود    ...
12 اسفند 1392

یه روز سرد زمستانی

رانیا وقتی اماده می شه بره بیرون  اینم وقتی توی پارکه  اینجا داره راضیم می کنه ببرمش تاب تاب   وقتی نبردمش تاب تاب حمله به کالسکه اش کرده   داره با موبایلش ازم عکس می ‍گیره  اینم یه جور شه   یه هفته ای هست که بدجور دل درد داره چندتا ذکتر بردمت تا بالاخره بعد ازین اخرین دکترت که روز جمعه بود حالت بهتره شده همه روز جمعه رو تا ده شب ما توی بیمارستان بویم حالت خیلی بد بود بالاخره دکتر ویزیتت کرد الان حالت بهتره این دکتر با داروهای ‍تقریبا گیاهی حالت بهتر کرده بی خود نیست که یکی از برترینهای دکتر اطفال ...
12 اسفند 1392

بازی های دختر گلم

بازی های دختر گلم  با عذرخواهی از خاله های گل که کمی دیر شد   با حروف الفبا واسه خودش قطار درست می کنه با این بازی تعدادی از حروف یاد‍گرفته         حالا برنامه بعدیم چی باشه ?????????????????    وقتی با عروسکم دوستم       وقتی از دستش عصبانیم    اینجا منتظره و هی عجله داره برای رفتن به شهر کودک که اینجا اسمش سند باد    وقتی سوار ماشینه شده همه اونحا رو روی سرش خراب کرده        یه چن...
28 آبان 1392

تعطیلات عید قربان

عید قربان اینجا از سه شنبه تعطیل بود تا یکشنیه توی این مدت تولد بابا امیر و عمه ات بود روز اول عید قربان همزمان با تولد بابا امیر اینجام رفته بودیم رستوران رانیا عاشق نوشابه   اینجام وقتی از مهمونی برگشتیم رانیا کفش منو پاش بود هی راه می رفت    ...
29 مهر 1392