رانيارانيا، تا این لحظه: 13 سال و 16 روز سن داره

رانيا عروسك من

می خواهیم بریم ایران

  مدتی می خواهیم بریم به دیدار خانواده خاله های رانیا دایی اش و مادر و بابا بزرگ  ر انیا منتظر هستن  این روزها بیشتر برای خرید کردن و اماده شدن می گذره هوای  خیلی گرمه              ...
20 تير 1392

رانیا رزولا ‍ گرفته

سه روزی تب بالایی داشت یه بار رفتیم دکتر احتمال سرخک داد وقتی تبت تموم شد کلی دانه صورتی توی بدنت اومد بعد دو روز همه دانه ها رفتش ولی تو خیلی عصبانی بودی همه اش می خواستی بغلت کنم مدام نق می زدی لب به غذا نمی زدی دوباره رفتیم دکتر روی همه زبانت و دهانت پر اف بودش دوتا مولتی ویتامین قوی دادش و یه کرم واسه زبونت ازون وقت تا حالا بهتر شدی ولی اینقدر عصبانی بودی موهات می کندی منم ترسیدم ک‍چل بشی رفتیم موهات کوتاه کردیم روهای سختی بودش خدا رو شکر تموم شد     ...
20 تير 1392

روزهای اول خرداد

رانیا توی پارک ادامه مطلب رانیا توی پارک در حال بررسی کیف مامان در خواست سیب زمینی سرخ شده با جوس اخه توی پارک خیلی دوست داره   اینم یه نمونه وقتی اماده رفتن می شه   اینجام داره با کالسکه اش بازی می کنه وقتی خسته می شه توی ماشین   اینجا می گه عکس ننداز اه   اینم یه نوعشه ...
8 خرداد 1392

روزهای اخر اردیبهشت

دوباره اومدم با کلی عکس   بروادامه مطلب   رانیا توی اشپزخونه در حال بررسی   عصبانی که چرا ازش عکس می اندازم باباش می گه دندونهات کو ؟ ب دون شرح موزیک دوچرخه اش دوست داره به قول رانیا موزی   رانیا با پمپر اخه این روزها رانیا از شر پمپر خلاص شد اخه خودش صدام می کنه البته هنوز شب موقع خواب تنش می کنم اخه خیلی کوچیکه ولی هر جا که بریم توی روز یا بیداریش پمپری نمی پوشه اینم یه نمونه بازی با بابا ب ا خونه جدیدش بازی می کنه    رانیا با عینک بابا ...
8 خرداد 1392

رانیا و کنجکاوی هاش

ههههههه برو ادامه مطلب   ب روبکسی ها رو خیلی دوست داره همیشه می خواد روی میز کنار لب تاب بشینه   سرسره بازی توی پارک البته چشم م نو دور دیده کفش های منو پوشیده یعنی یه کفش و کیف دستی نیست که ا. دست رانیا در امان مونده باشه کفش منو می پوشه کیف دستی ام به دست می گیره موبایلش هم بر می داره صدام می کنه مامان بریم صاف و تمیز از حموم اومده   ...
8 ارديبهشت 1392