رانيارانيا، تا این لحظه: 13 سال و 17 روز سن داره

رانيا عروسك من

سفر به ايران 1

بعد دو سال داریم می ریم  ایران رانیا عزیزم دوباره باید تجربه جدیدی داشته باشی تو فقط یه عمو دو تا عمه یک مادر بزرگ نداری دو تا خاله ئ یه دایی و مادربزرگ و بابا بزرگ هم داری که مدتهاست منتظر ما هستند می رویم تا شاید بتونمی برای بابیی کاری هم انجام بدیم شاید درمان بابا توی ایران انجام بشه  مامانی کلی دوستات هم متظر دیدن تو هستند خاله خاطره خاله صوفی خاله فراز و خاله سمانه خاله طاهره و کلی خاله دیگه که همه شون  وروجکهای شیطونی مثل تو دارند   ...
27 فروردين 1391

رانیا در حال بازی با طالبی

هر روز بزگتر می شی  جمعه یک ساله می شی یعنی همون روزی که تو به دنیا اومدی و قشنگترین روز مادر بود  الان 5 تا دندون داری سه تا بالا و دو تا پایین  بابا و ماما می گی  هر وقت گرسنه هستی گریه نمی کنی می یای دامنم می کشی  هر وقت خوابت می یاد و یا پمپرت خراب می کنی گازم می گیری اخ که خیلی تیز  و درد داره  از جات بلند می و گوشه تخت می گیری و دو قدم راه می ری ولی هنوز عاشق چهار دست و پا رفتنی هنوز راه نمی تونی بری  همه جور غذا رو می خوری  از پیتزا و سیب زمینی سرخ شده تا خروشت قیمه وپلو برنامه غدایی یک روز رانیا  6 صبح  شیر  9 صبح  یک موز   ...
21 فروردين 1391

اولین حرف رانیا

یه چند روزی می شه که منو ماما صدا می کنی  وقتی به من می گی ماما انگار همه دنیا مال من می شه  یه بار گفتی بابا ولی دیگه تکرارش نکردی  اما وقتی موبایلت بهت می دم می گم به بابایه زنگ بزن می خندی و بابا رو با دست نشونم می دی  ای جانم  خدا را شکر ابله مرغونت بهتر شده خیلی خفیف بودش خدا رو شکر  امروز بابایی با عموت رفتند یه شهر دور که شاید اونجا راهی برای معالجه بابا پیدا بشه  خدا به همراهشون  امیدوارم با خبرهای خوش برگردند ...
10 فروردين 1391

ابله مرغون

رانیا دختر نازم  سه روزی که ابله مرغون گرفتی  البته خیلی بچه خوبی هستی  دو روز اول اصلا گریه نمی کردی اما از صبح همه اش می خوای توی بغل من باشی  کمی نق هم می زنی که اون هم واسه درد بدنت  روی صورتت 3 تا جوش بزرگ در اومده  توی دو تا دست هات هم 6 تا در اومده  روی بدنت هیچی نداری اما روی پاهات دوتا یی هست  مامان خیلی برات ناراحته با اینکه همه دلداری می دهند ولی من اصلا تحمل ناراحتی تو ندارم  بردمت دکتر گفتش که دو هفته ای طول می کشه و حاد نیستش تو با اینکه هنوز یه سالت نشده  خوش شانسی داری  اخه هنوز واکسنش نخوردی  خیلی دختر قوی هستی حتی امروز یه ساعتی روی...
6 فروردين 1391

نوروز مبارک

سال نو مبارک  اون توت فرنگی کنار سیب ها تو هستی  اون تخم مرغ خوشگل سبز مال  تو  سال 1391 شمسی مبارک ...
2 فروردين 1391

نوروز نزدیکه

دختر نازم عید نوروز نزدیکه   این عید می شه گفت مال 2600 سال قبل واسه همین بهش می گن عید باستانی نوروز واسه مسیحی ها سال نو برابر با میلاد حضرت مسیح  واسه مسلمانهای سایر کشورها عید بزرگشون همون عید فطر و عید قربان و سال نوشون با محرم  شروع می شه  اما واسه کشور ما ایران سال نو برابر با سال خورشیدی یعنی وقتی بهار می شه و زمین یک بار به دور خوشید می چرخه  بهار می یاد با شکوفه های زیبا و هوای بارانی اش  اولین نوروز  تو نمی تونیم بریم ایران  اونجا 13 روز تعطیله  و من برات کم کم همه اش توضیح می دم  واسه نوروز لباس نو می پوشند  واسه نورور سفره هفت سین می گذار...
26 اسفند 1390

رانیا یازده ماهه شد

11 ماهگی ات مبارک عزیزم وقتی رانیا داره کیکش وارسی می کنه    وقتی رانیا می خواد برنامه روزانه اش کنترل کنه    رانیا در حال مرتب کردن اتاق  اینجا وقتی دوریین دیده می خنده اینجا می خواد دوربین بگیره  حالا که نمی دی به زور ازت می گیرم ...
23 اسفند 1390